مناجات العارفین ( عارفان‏ )

مناجات خمس عشره، حضرت امام علی بن الحسین علیهما السّلام :

الثَّانیَه عَشر : « مُناجات العارفین » ؛ دوازدهم : مناجات عارفان‏

اِلهى‏ قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنآئِکَ کَما یَلیقُ بِجَلالِکَ، وَ عَجَزَتِ‏ الْعُقُولُ عَنْ اِدْراکِ کُنْهِ جَمالِکَ، وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصارُ دُونَ النَّظَرِ اِلى سُبُحاتِ وَجْهِکَ، ‏
خدایا، زبان ها قاصر است از رسیدن به ثناى تو آن طور که شایسته ی جلال تو است و عقل ها عاجز است از ادراک کنه جمالت و دیده‏ ها تار و بى ‏فروغ ماند از نظر کردن به سوى انوار ذاتت،

وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَریقاً اِلى‏ مَعْرِفَتِکَ اِلاَّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِکَ،
و قرار ندادى براى خلق خود راهى به سوى شناسائیت جز به اظهار عجز از شناسائیت،

مناجات عارفان‏


اِلهى‏ فَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوْقِ‏ اِلَیْکَ فى‏ حَدآئِقِ صُدُورِهِمْ، وَ اَخَذَتْ لَوْعَهُ مَحَبَّتِکَ بِمَجامِعِ قُلُوبِهِمْ،

خدایا، پس ما را از کسانى قرار ده که درخت هاى شوق‏ به سوى تو در بوستان هاى سینه‏ شان ریشه محکم کرده و سوز محبّتت سراسر دل شان را فرا گرفته‏،

فَهُمْ اِلى‏ اَوْکارِ الْأَفْکارِ یَاْوُونَ، وَ فى‏ رِیاضِ الْقُرْبِ وَ الْمُکاشَفَهِ یَرْتَعُونَ، وَ مِنْ حِیاضِ الْمَحَبَّهِ بِکَاْسِ الْمُلاطَفَهِ یَکْرَعُونَ، وَ شَرایِعَ‏ الْمُصافاتِ یَرِدُونَ،
پس آن ها به آشیانه ‏هاى اندیشه ‏ها جاى گیرند و در چمنزارهاى قرب به تو و مکاشفه‏ مى ‏چرند و از حوض هاى محبّت به جام ملاطفت (آب حیات) بنوشند و در کنار نهرهاى صفا وارد گشته‏ اند، ‏

قَدْ کُشِفَ الْغِطآءُ عَنْ اَبْصارِهِمْ، وَ انْجَلَتْ ظُلْمَهُ الرَّیْبِ عَنْ عَقآئِدِهِمْ وَ ضَمآئِرِهِمْ، وَ انْتَفَتْ مُخالَجَهُ الشَّکِّ عَنْ‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَرآئِرِهِمْ، وَ انْشَرَحَتْ بِتَحْقیقِ الْمَعْرِفَهِ صُدُورُهُمْ، وَ عَلَتْ‏ لِسَبْقِ السَّعادَهِ فِى الزَّهادَهِ هِمَمُهُمْ،
در حالى که پرده از پیش دیدگان شان برداشته شده و تاریکى شبهه و تردید از صفحه ی عقاید و نهاد شان زائل گشته و یکسره خلجان شک و ریب از دل ها و درون شان بیرون رفته و دریچه‏ هاى سینه‏ شان به واسطه ی استوار شدن معرفت بازگشته و همّت هاشان‏ براى پیشى گرفتن در خوش بختى در اثر پارسایى بلند گردیده،

وَ عَذُبَ فى‏ مَعینِ الْمُعامَلَهِ شِرْبُهُمْ، وَ طابَ فى‏ مَجْلِسِ الْأُنْسِ سِرُّهُمْ، وَ اَمِنَ فى‏ مَوْطِنِ الْمَخافَهِ سِرْبُهُمْ، وَ اطْمَاَنَّتْ بِالرُّجُوعِ اِلى‏ رَبِّ الْأَرْبابِ اَنْفُسُهُمْ، وَ تَیَقَّنَتْ‏ بِالْفَوْزِ وَ الْفَلاحِ اَرْواحُهُمْ، وَ قَرَّتْ بِالنَّظَرِ اِلى‏ مَحْبُوبِهِمْ اَعْیُنُهُمْ، وَ اسْتَقَرَّ بِاِدْراکِ السُّؤْلِ وَ نَیْلِ الْمَأْمُولِ قَرارُهُمْ، وَ رَبِحَتْ فى‏ بَیْعِ‏ الدُّنْیا بِالْاخِرَهِ تِجارَتُهُمْ،

و نوشیدنی هاشان در چشمه ی کردار شیرین و گوارا شده و درون شان در محفل انس با تو پاکیزه گشته و راه شان در جاهاى هولناک‏ امن گشته و جان هاى ایشان در بازگشت به سوى ربّ الارباب مطمئن گردیده و روان شان‏ به فیروزى و رستگارى یقین پیدا کرده و دیدگان شان به واسطه ی دیدار محبوب روشن گشته‏ و به واسطه ی رسیدن به مقصود و نائل شدن به آرزوهاى خویش قرارى یافته، و سودا گرى ایشان به واسطه ی فروختن‏ دنیا به آخرت کاملاً سودمند گشته است،

مناجات عارفان‏

اِلهى‏ ما اَلَذَّ خَواطِرَ الْإِلْهامِ بِذِکْرِکَ عَلَى الْقُلُوبِ، وَ ما اَحْلَى الْمَسیرَ اِلَیْکَ بِالْأَوْهامِ فى‏ مَسالِکِ الْغُیُوبِ، وَ ما اَطْیَبَ طَعْمَ حُبِّکَ، وَ ما اَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِکَ، فَاَعِذْنا مِنْ طَرْدِکَ وَ اِبْعادِکَ،‏
خدایا، چه اندازه لذیذ است یاد تو در دل ها که به وسیله ی الهام خطور کند و چقدر شیرین است سیر به سوى تو با مرکب اندیشه ‏ها که در راه هاى غیب صورت مى ‏گیرد و چقدر گوارا است طعم دوستى تو و چه شیرین است شربت قرب تو، پس اى خدا، ما را از راندن و دور کردنت پناه ده،

وَ اجْعَلْنا مِنْ اَخَصِّ عارِفیکَ، وَ اَصْلَحِ عِبادِکَ، وَ اَصْدَقِ طآئِعیکَ، وَ اَخْلَصِ عُبَّادِکَ، یا عَظیمُ یا جَلیلُ، یا کَریمُ یا مُنیلُ، بِرَحْمَتِکَ وَ مَنِّکَ یا اَرْحَمَ الرَّاحِمینَ.
و قرارمان ده از مخصوص ‏ترین عارفانت و از شایسته ‏ترین بندگانت و راستگو ترین فرمان بردارانت و خالص ‏ترین‏ پرستش کنندگانت، اى عظیم اى با جلالت، اى بزرگوار اى عطابخش، به رحمت و احسانت، اى مهربان ترین مهربانان‏.

التماس دعا – سید عارف

برگرفته از کتاب شریف (( مفاتیح الجنان )) ؛ تألیف محدّث بزرگ حاج شیخ عبّاس قمی رحمه الله.

تذکر: استفاده از منابع مطالب و منابع عکس در این سایت دلیل بر تایید آن سایت ها نیست.

بخشی از مناجات خواجه عبدالله انصاری:

آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی ، هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

الهی، خواندی، تاخیر کردم.فرمودی، تقصیر کردم. هیهات. هیهات.
آنچه کردم بی تدبیر کردم.

الهی، عمر خود بر باد کردم، برتن خود بیداد کردم،شیطان لعین را شاد کردم، گفتی: فرمان نبردم، در ماندم و درمان نکردم.

الهی،بساز کار من، منگر به کردار من، هرگاه گویم برستم، شغلی دیگر دهی به دستم.

الهی، نادیده ای و ناجسته ای حاصل، ای جان و دل را زندگانی و منزل، ضرورت التجاء به هیچ درگاهم نیست، دستم گیر، که جزء فضل تو پشت و پناهم نیست.
ای بود و نبود من،تو را یکسان مرا از گرداب غم،به ساحل شادی رسان.

الهی،اقرار کردم به مفلسی و هیچ کسی، ای یگانه ای که از همه چیز مقدسی، چه شود اگر مفلسی را به فریاد رسی؟

theme